شناسه : ۷۹۹ ۴۸۶۷ بازدید ۱ پسند ۰ دیدگاه علاقه مندم چــاپ برگه ۱۴۰۰/۰۵/۳۰ | ۱۲:۵۳:۵۵ چرا تبارشناسی دوران پرحاشیه شهرداری لطفاللهیان، روایتگر «عصر تاریکی» است؟ پایانِ یک شهردارِ اپورتونیسم هژمونی حکمرانی لطفاللهیان از درون فروپاشید. در حالی که «فسادِ عریان دستهای آلوده» در شهرداری اردبیل سرخطهای خبری را دربر میگرفت؛ سقوط لطفاللهیان شتاب فزایندهتری گرفت. کوشید با گمراهسازی و دستکاری رسانهای خود را تطهیر کند! اما این افتضاح با آبِ زمزم هم تطهیر شدنی نیست. سی روز آنلاین/مهدی جهاندیده: خورشید اقبال حمید لطفاللهیان در عمارت شهرداری اردبیل برای همیشه غروب کرد. او شش سال «سوار بر اسبِ اپورتونیسم» تاخت؛ اما دورِ آخر، در اوجِ حضیض کنار گذاشته شد. شوراهای چهارم و پنجم در مقاطعی عزل و استیضاح او را روی میز بردند؛اما النهایه سکه به نام شورای شهر ششم ضرب شد. او دیگر شهردار نیست و کسی به مرده لگد نمی زند! اما بازخوانی تاریخ حکمرانی شهری لطفاللهیان ضرورتی واجب دارد. به قول شکسپیر«برخی انسانها نیز بزرگ خلق میشوند.» لطفاللهیان میخواست بزرگ باشد تا جای پای پدرخواندههابگذارد؛ اما بزرگ نبود! او با اصرار بر ماندن به هر قیمتی؛ هزینههایی سنگین بر پیکر نحیف و تکیده شهرداری تحمیل کرد. فرجام تلخ آن فرصتسوزی محض بود. اما با این همه «نفسِ خودکامه بشری» اصرارِ عجیبی بر ماندن دارد. شهردار سابق مسیر بزرگ شدن را هم اشتباهی رفت. منتخب شورا از ریل دموکراسی خارج و در «مدار خودرایی» مستقر شد. شیوه تبارشناسی حکمرانی در شهرداری، سه فصل متضاد را تبیین میکند که حکایت سه فصل«خیانت،فساد و سقوط»است. ◾️▫️فصل اول: هویتسازی فیک سال 1392 لطفاللهیان شخصی ناشناخته در فضای سیاسی- اجتماعی اردبیل بود. آویختگی او به برخی از رجال سیاسی متنفذ اصلاحطلب، در اوج خوششانسی او را از صفرِ مطلق به مرکز حلقه قدرت پرتاب کرد. هزینه این اشتباه استراتژیک بعدها دامن همه را گرفت. او ماهرانه خود را اصلاحطلب جا زد! چنان تقیه کرد که به فضیلت تعبیر شد ولی برخی نکتهسنجان نظر بر آن داشتند که پشت آن به قول ویکتور هوگو«رذلیت» نهفته است. او را راهی شهرداری کردند؛ آنچه که خودش هم باور نمیکرد!عمارت شهرداری فراتر از خواب و رویاهایش بود. دو سال اول او در شهرداری، دوران اثبات، کسب مقبولیت و اعتماد عمومی بود. در این مقطع به مدد مشورتهایی که گرفت، قد برافراشت و زیر سایه پروپاگاندای رسانهای پروبال گرفت؛ در حالی که آن نبود! همین «هویتسازی فیک» در جریان استیضاح پُرمساله سال 95 ناجی او شد. اصولگرایان شورا استیضاحش کرده و به جایش اکبر نیکزاد را نشانده بودند. به مدد «دوپینگ سیاسی حاکمیت استانی»، او دوباره روی کار آمد. ژیان که از پل چوبی گذشت نقاب عیان شد و بر حامیان دیروز که حیات و هویت سیاسی–اجتماعیاش را مدیونشان بود؛ شورید. پشتپرده عیان شد و پنجه بر چهره آفتاب انداخت. انگار که خیانتهای نمایشنامه مکبث در اینجا به تاریخ روز تکرار و «خیانت» برای رسیدن به قدرت تعبیر شد. ◾️▫️فصل دوم: رکود لطفاللهیان بهمانند اسلاف خودش سودای بهارستان کرد. پیراهن مجلس، قواره تن او نبود و این رویاپردازی تعبیری شوم داشت! او بسیاری از حامیان دلسوزش را از دست داده بود و نیازمند متحدان دیگری بود. اینبار چاپلوسان عرضِ اندام کردند؛ لذا فصل رانتهای سخاوتمندانه و یارگیری جدید بود. بر آن بود تا «پیمانکارِ سیاسی»باشد. در انتخابات شورای شهر پنجم، در پشتپرده به پشتیبانی کریمانه از کاندیداهای مطلوب پرداخت. همزمان با انتخابات مجلس یازدهم با انکار پیشینهاش پوست انداخت و خود را انقلابی و اصولگرا جلوه داد! اما به یکباره با علنی شدن فساد سیستماتیک در شهرداری اردبیل حباب رویاهای لطفاللهیان ترکید و او سقوط کرد. شورا به عزل او اقدام کرد. اما لطفاللهیان به لطفِ خیانتِ یکی از اعضای سست عنصر شورا قِسر دَر رفت. «خیانت» به مثابه مکبثِ شکسپیر بنمایه ابقا شد. او ماند و هشدار دومینوی سقوط را نپذیرفت. دوره رکود در عمران شهری آغاز شد. تعبیر آیتالله عاملی از پل قدس به جنازهای بر دوش شهر هم بر او کارساز نشد. در این دوره پوپولیسم و اپورتونیسم در عرض هم، ابزار دست ابقای او شدند. با استمداد از مارپیچ سکوت رسانهای صدای منتقدان را خفه کرد. انگار همه چیز از مکبث اقتباس شده باشد؛ ترور رسانهای دلسوزان شهر و مخالفان در دستور کار قرار گرفته بود. ◾️▫️فصل سوم: هبوط هژمونی حکمرانی لطفاللهیان از درون فروپاشید. در حالی که «فسادِ عریان دستهای آلوده» در شهرداری اردبیل سرخطهای خبری را دربر میگرفت؛ سقوط لطفاللهیان شتاب فزایندهتری گرفت. کوشید با گمراهسازی و دستکاری رسانهای خود را تطهیر کند! اما این افتضاح با آبِ زمزم هم تطهیر شدنی نیست. کارنامه لطفاللهیان دستاوردی برای عرضه ندارد. علاوه بر دستگیریها و محکومیت قضایی در شهرداری، از شهرِ انسانمحور و شعارهای خوش آب و رنگ فرهنگی و اجتماعی چیزی، جز زمین سوخته و شورهزار باقی نمانده است. «حکمرانی سیاه» لطفاللهیان شهرداری را به مرز انحطاط کشاند و پرستیژ آنرا بر باد داد. شورا در پائیز 1399 در یک قدمی عزل او بود که به مدد «لابی فشار» یکی از نمایندگان مجلس بازهم قسر دررفت. در یک قیاس معالفارق او را با شهردار اسبق تهران مقایسه کردند. دگربار ماند تا با افتضاح تمام در انتخابات 1400 بازنده شود. اینبار مردم اردبیل او و متحدانش را دیپورت کردند. پیام این انحطاط روشن است به شرط «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ». حال هر چند که دیگر کسی برای عریضههای لطفاللهیان تره هم خُرد نمیکند؛ اما او نقاب دیگری بر چهره زده است! از این مقال و لطفالهیان که گذر کنیم، چه خوش گفت ظریفی در خصوص صاحبمنصبان که «مهم نیست یک مار چقدر پوست میاندازد، در نهایت باز هم مار است». /در بازنشر این نوشتار از سی روز آنلاین امانت دار باشیم/ برچسبها : شهرداری اردبیل فساد شهرداری ها حمید لطف اللهیان شهر انسان محور پل قدس اردبیل هویت سازی سیاسی اپورتونیسم فرصت طلب سیاسی سی روز آنلاین اشتراک گذاری لینک کوتاه اشتراک در شبکه های مجازی